، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

جوجه زیبای مامان

عیددیدنی ها ی تهران

بیرجند عید دیدنی تموم شد اینجاشروع شد چهارشنبه شب عموحامد و خاله مریم از دوستای بابایی اومدن خونمون شب نشینی و عیددیدنی پنج شنبه  شب هم رفتیم خونه عمو امیر دوست بابایی شام اونجا بودیم عمو حامد و خانومش هم بودن جمعه ناهار هم رفتیم خونه خاله حمیده خاله زهرا اینا هم بوذن خیلی خوش گذشت یعنی 28/1/94 هفته قبل هم جمعه نهار خونه خاله زهرا بودیم بعد از خونه خاله حمیده رفتیم دیدن آیدا جون و عمه سهیلا
29 فروردين 1394

دختر مهربونم

گاهی وقتا می خوام خیلی زیاد دربارت بنویسم اماوقت نمیشه حالا می فهمم عشق فرزند یعنی چی گاهی وقتا صدام می زنی مامایی مامایی و میای موهامو می بوسی و من با این کارت عشق می کنم خیلی دوست دارم عروسک قشنگم  
18 فروردين 1394

عیددیدنی

ار زوز دوم عید مهمونها اومدن خونه مامان بزرگ و ما هم همش می رفتیم عید دیدنی با همه دوست شده بودی به مرغ می گفتی مخخ و همه می خندیدن به پار ک میگفتی پرررررررک جمعه ساعت 4 صبح هفت فروردین اومدیم تهران و از شنبه هم اومدبم سرکار  
9 فروردين 1394

مسافرت عید

بیست و نهم  اسفند 93 من و تو و بابایی رفتیم بیرجند خییییییییییییییییلی خوش گذشت رفتیم روز اول مناوند سرخاک بابابزرگ  
9 فروردين 1394
1